بسم الله
امروز استادمان میگفت مدت زیادی بدنبال جواب این سوال میگشتم که چرا خدای رحمان بعضی وقتها دعاهایمان را مستجاب نمیکند.
میگفت از علمای مختلف چیزهای مختلف شنیده ام اما جواب درستی که مرا قانع کند نشنیدم.
تا اینکه در یکی از اشعار مولانا جوابم را یافتم و چقدر برایم جالب بود و چقدر گریه کردم..........
آری جوابم را یافتم اما جواب عجیبی بود:خداوند بنده هایش را دوست دارد و دوست داردبه پیش او بیایند و تضرع کنند و با خدای خود حرف بزنند.
به راستی که ما بنده ها عادت کرده ایم که هروقت مشکلی داریم یادمان می آید
که خدایی هم داریم و تا چیزی نخواهیم با خدای خود خلوت نمیکنیم و وقتی به خواسته هایمان رسیدیم در عین بی شرمی خدای
خویش را رها و فراموش میکنیم.
خدای من میدانم بنده ی بدی هستم اما میخواهم از تو چیزی طلب کنم .
نمیدانم چه بخواهم اما دوست دارم به بهانه ای با تو حرف بزنم.
خدای من چقدر لذت دارد صدا کردنت ........
خدای من در این چند خط چه بنویسم و از تو چه بخواهم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آرزوی شهادت را بهانه کرده تا با تو حرف بزنم و از تو شهادت در راه
خودت را میخواهم.و چقدر شهادت در راه تو شیرین است و چقدر شیرین تر
میشود اگر در رکاب مهدی فاطمه (س) باشد.خدایا شهادت و وصال تورا
میخواهم تا اگر بنده ی قدر نشناسی هستم و اگر با اجابت دعاهایم ربم را فراموش میکنم اینک بعد از استجابت این دعا دیگر نباشم تا تورا
فراموش کنم.
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک
الهی آمین
|